امام زمان (عج)

امام زمان (عج)ـنامه به امام زمان - نوحه -مداحی - جمکران

امام زمان (عج)

امام زمان (عج)ـنامه به امام زمان - نوحه -مداحی - جمکران

اعیاد شعبانیه

پیشاپیش ایام مبارک شعبانیه

 ولادت امام حسین علیه السلام 

ولادت علمدار کربلا حضرت ابولفضل العباس علیه السلام

و سید الساجدین امام سجاد علیه السلام 

 رو به ساحت مقدس و نورانی حضرت بقیة الله روحی و ارواحنا فداه و

رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم 
و

  بی بی دو عالم حضرت فاطمه سلام الله علیه

و حیدر کرار حضرت علی علیه السلام

 و  تمامی محبان و عاشقان حضرتش تبریک عرض می نمائیم  

 

 

 السلام علیک یا ابا عبد الله السلام علیک یا ابا عبدالله

 

ما جرای تهنیت گفتن ولادت امام حسین علیه السلام به بی بی توسط جابر بن عبدالله انصاری  

و خبر دادن لوح مقدس از تکمیل سلسله اوصیاء الله توسط  

حضرت ولی عصر ارواحنا فداه

جابر بن عبدالله انصاری می گوید:

 خدا را گواه می گیرم که در زمان رسول خدا (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) برای تهنیت ولادت امام حسین (علیه السّلام) بر مادرتان حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) وارد شدم و در دست ایشان لوح سبز رنگی دیدم که پنداشتم از زمرّد است. در آن نوشته ای سپید و نورانی، مانند نور خورشید، دیدم. گفتم : ای دختر رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد! این لوح چیست؟ فرمود : این لوح را خداوند متعال به رسولش هدیه کرده است؛ و در آن اسم پدر و شوهر و دو فرزندم و اوصیای از فرزندانم ثبت شده؛ و پدرم آن را به من عطا فرموده، تا بدان مسرور گردم. جابر می گوید : آن را به من دادند و آن را خواندم و از روی آن استنساخ نمودم...: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ این کتابی است از جانب خدای عزیز حکیم برای محمد، نور و سفیر و حجاب او... من هیچ پیامبری را مبعوث نکردم، جز آنکه وقتی ایامش کامل و مدتش سپری شد، برای او وصی قرار دادم؛ و من تو را بر انبیا فضیلت دادم و وصی تو را افضل اوصیا قرار دادم و تو را به دو فرزند او و دو نوه ی تو، حسن و حسین، گرامی داشتم؛ حسن را پس از پدرش معدن علمم قرار دادم و حسین را خازن وحی خود ساختم و شهادت را به او کرامت کردم... به واسطه عترت او ثواب می دهم و عقاب می کنم. اولین عترت او، علی سرور عابدین و... و فرزند او که همنام جدش محمود است؛ یعنی محمد، که شکافنده ی علم من است... شک کنندگان در جعفر هلاک خواهند شد... بعد از او فرزندش موسی را برگزیدم... همانا تکذیب کننده امام هشتم، تکذیب کننده همه ی اولیاء من است... بر من فرض است که چشم او را به پسر و جانشینش محمد روشن سازم... و سعادت او را به واسطه فرزندش علی، که ولیّ و ناصر من است، ختم می کنم... از صلب او حسن را که داعی به راه من و خازن علم من است، بیرون می آورم؛ سپس به خاطر رحمت خود بر عالمیان، سلسله ی اوصیاء را به وجود فرزندش تکمیل خواهم کرد؛ کسی که کمال موسی، بهای عیسی و صبر ایوب را دارا می باشد.»

منابع :
 ر.ک: به کمال الدین، ج 1، باب 27 و 28؛ بحارالانوار ج 36، ص 193 و 195. 
من هو المهدی (علیه السّلام)، ص 24.

 یا حسین

 

در دعای روز سوم شعبان، ولادت امام حسین علیه السلام، که از ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام رسیده چنین آمده است:

 «پروردگارا! به حق آن کسی که در این روز متولد شده...آقای خاندان، که در روز رجعت با نصرت الهی یاری می شود و در برابر کشته شدنش، امامان از نسل او هستند و در تربتش شفای امراض قرار داده شده و در رجعت - عده‏ای - با او رستگار می شوند، و جانشینان پیمبر بعد از قائم و غیبتش، از خاندان اویند تا خونهای ناحق ریخته شده را طلب کنند و پروردگار جبار را خشنود سازند و بهترین یاوران - حق و امامان - باشند، و درود خدا درگذر شب و روز بر آنان باد.»

منبع : اقبال الاعمال، ص 689.

یا ابا صالح


قربان چشمان گریانت آقاجان ! یبن الحسن !

گریه  حضرت مهدی علیه السلام تا به روز ظهور برای امام حسین علیه السلام

عزاداری برای  امام حسین (علیه السلام):

«فلئن اخّرتنی الدّهور، و عاقنی عن نصرک المقدور، و لم اکن لمن حاربک محارباً و لمن نصب لک العداوة مناصباً، فلأندبنّک صباحاً و مساء ولأبکینّ علیک بدل الدّموع دماً».


«اگر چه روزگار مرا به تأخیر انداخت، و تقدیر الهی مرا از یاری تو بازداشت و نبودم تا با آنان که علیه تو جنگیدند بجنگیم، و با کسانی که به دشمنی تو برخاستند بستیزم، در عوض هر صبح و شام بر تو ناله می کنم و بجای اشک در عزای تو خون از دیده می بارم.»

 منبع :بحارالأنوار، ج 98، ص 317.

 

 یا قمر بنی هاشم

السلام علیک یا قمر بنی هاشم

مهدی می آید! با علم علمدار می آید ...!

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

******************

 


قال زین العابدین (علیه السلام ):

 لا تخلو لأرض الی ان تقوم الساعة من حجة، و لو لا ذلک لم یعبدلله.

حضرت امام زین العابدین علی بن حسین (ع) فرمود:

زمین تا قیام قیامت خالی از حجت نمی‏ماند و اگر چنین نباشد خدا پرستش نشود.

منبع : (بحار ج 52 ص 92 و یوم الخلاص ص 53)

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

بفرموده‏ی امام زین العابدین علیه السلام:


«ان اهل زمان غیبته القائلین بامامته، و المنتظرین لظهوره، افضل من اهل کل زمان، لان الله تبارک و تعالی اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة، ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة العیان، و جعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول الله بالسیف، اولئک المخلصون حقا و الدعاة الی دین الله سرا و جهرا


«همانا مردمانی که در زمان غیبت بسر می‏برند و امامت حضرتش را قبول داشته و چشم براه ظهورش هستند بهتر از مردم هر زمان دیگرند چون خدای تبارک و تعالی آنانرا آنقدر عقل، فهم و ادراک عطا فرموده است که غیبت برایشان بمنزله‏ی دیدن است، و آنان را همردیف مجاهدینی که در کنار رسول خدا شمشیر می‏زدند قرار داده است بدرستی که آنان وفاداران واقعی‏اند و به دین خدا در نهان و آشکار دعوت کنند.»

2- آماده کردن نفس و تربیت و تهذیب آن در راه فداکاری و ایثار و جهاد در راه خدا:

چه نقش آدمی ناگهان و در یک چشم بهم زدنی دگرگون و آماده‏ی جهاد و فداکاری نمی‏گردد بلکه قبلا بایستی خویشتن را آماده کند و تهذیب نماید تا بهنگام نیاز و آزمون پیروز و سرفراز گردد و گرنه هم خود را از دست خواهد داد و هم فرصت را؛ و در شمار هلاک شوندگان خواهد بود.

منبع : تاریخ الغیبة الکبری، صفحه 448.

 

 

قال الامام زین العابدین (ع):

انتظار الفرج من اعظم العمل.

حضرت امام زین العابدین (ع) فرمود: انتظار فرج از بزرگترین عمل است.

منبع : (یوم الخلاص ص 232)

 

 

اللهم عجل لولیک الفرح
 

برای شادی روح پاک شهدا صلوات

التماس دعا برای فرج آقا

اللهم عجل لولیک الفرج
 

پله های جمکرانی ...

 

سلام

 ماه  الرجبیون هم داره تموم میشه چه کردیم؟

سه هفته ای هست که هر پنچشنبه تو جمکران اعلام برنامه میکنند که دارن خودشونو برای نیمه شعبان آماده میکنند
 هفته اول یکطرف صحن رو چراغ زده بودن هفته دوم یکطرف دیگه رو چراغ زده بودن این هفته هم تقریبا  چیزی نمونده بود که کلا مسجد چراغانی بشه !

تو دلم میگفتم من چقدر خودمو آماده کردم  من چقدر به خدا نزدیک شدم چقدر با خدایی خودم راز نیاز کردم چقدر خودمو آماده کردم تا بتونم  از دست گناهام خلاص بشم  

چه طور دلمو چراغانی کنم برای آقام ؟
چقدر خودمو آماده کردم برای آقام
چه کنم که دیگه اسیر نفسم نباشم  ؟
میگفتم میشه یه روزم من اینطوری احساس  کنم که دیگه چیزی نمونده بنده خوبی بشم !
میشه منم پله پله به خدام نزدیک بشم !
مثلا بگم آقا سه هفته هست که گناه نکردم !
سه هفته هست که دارم خوب بندگی میکنم !
بگم آقا منم خودم رو دارم آماده میکنم منم دارم خودسازی  میکنم سعی میکنم از خدا و شما دیگه جدا نشم !
چی میشه مگه ماهم  اینطوری خودمونو آماده کنیم برای  رسیدن به خدا و آقامون....

آره رفقا
چی میشه  ما لحظه شماری کنیم برای خوب شدن خودمون
رفیقا چند وقتی دلتنگ ماه رمضانم دلم تنگ شده برای سحره های ماه رمضان ....
دلم تنگ ربنا های ماه رمضانه ...
دلم تنگ شده برا اذان های افطار ...
دلم تنگ شده برای خوب بودن ...

پیش خودم میگفتم اگه تو این ماه های آسمانی نتونیم دل بدیم از ماه رمضان نمی تونیم استفاده کنیم باید تو این ماه ها خودسازی کنیم تا ماه رمضان خوب بندگی کنیم !

آره رفقا  
 
یک هفته دیگه هم اومد و رفت و  با چه  لحظاتی  گذشت لحظه هایی خدایی
مراسم روح بخش اعتکاف چه درس های بزرگی داد و رفت
چه خاطرات شیرینی به جا گذاشت و رفت...
چه حسرتهایی به دل گذاشت و رفت ...

***********************
پله های جمکرانی .......


دوباره پنجشنبه شد رفتیم بسوی جمکران ...
قبل از اینکه وارد مسجد بشید مثل سری قبل از همینجا  به نیت ورود به مسجد مقدس جمکران به  آقا سلام بدیم بعد وارد بشیم...

بایستید
روبه قبله
دست راستتونو  بزارید رو سرتون

السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیک یاصاحب الزمان
الغوث الغوث الغوث
ادرکنا ادرکنا ادرکنا
الامان الامان الامان
الساعه الساعه الساعه
العجل العجل العجل....

 
داشتم میرسیدم روبروی مسجد دیدم شخصی کمی اونطرف تر از روبروی مسجد به دوتا عصاتکیه زده  ایستاده و تو یه دستش هم تسبیح
داره ذکر میگه... رسیدم روبروی مسجد تو حال خودم بودم یکی از رفقا نامه ای داده بودن که روبروی مسجد بخونم مشغول خواندن شدم تا اینکه نامه تموم شد

سری چرخوندم دیدم هنوز اون شخص ایستاده یه دفعه حال عجیبی بهم دست داد دیدم با پاهاش یه حرکاتی انجام میده انگاری میخواست بشینه نمی تونست یه حالت نیمه خم گرفته بود و پاهاشو تکون میداد دفعه اول پیش خودم گفتم خدایا ببین اومده شفا بگیره اومده تا آقا نگاهی بهش بکنه تا خوب بشه

میگفتم حتما داره اینطوری میکنه
که ببینه شفا گرفته یانه خلاصه اشک مارو درآورده بود

چنددقیقه گذشت رفقام هم اومدن ....
براش دوتا لیوان آب بردم و سلام علیک کردم و برگشتم ..
رفتم اعمالی رو انجام بدم ، تو صحن مسجد نشستم از دور میدیدم که هنوز سر پا ایستاده 45دقیقه گذشت نزدیک غروب آفتاب بود 

اون شخص  هنوز از دید و فکرم بیرون نیومده بود....

 دوباره رفتم پیش بچه ها این سری یک لیوان چای بردم برای اون شخص
دستم رو گرفت داشت دعا می خواند دعاش که تمام شد گفت داشتم دعای مومنات می خواندم و همه رو دعا میکردم
حرفها کوتاه و پر بار رد بدل شد .

 گفتم تنهایی
گفت: بله ، از شهرستان تازه امروز اومدم 

گفتم تنها نیستی خدا باشماست

گفت بله
بعدش نگاهی کرد گفت : پاک بودن در جوانی شیوه پیغمبریست
گبر هم در پیری در پی شیوه پیغمبریست ولی افسوس که در پیری هیچ صفائی نداره
اصل اینه که در جوانی یه کاری کرده باشی و گرنه تو پیری لطفی نداره
جونی نیمه شب بلتد شی با خدا راز ونیاز کنی روحت با خدا موج میزنه ...
ولی وفتی پیر شدی که حالی نداره ....
....
.......

خلاصه صحبتها تموم شد و خدا حافظی کردم.....

یک برداشت ازجنبه دیگر :

رفقا 
درسته که هر چیزی رو به ظاهرش نگاه میکنی ولی خیلی عالیه که به باطنش هم بتونی نگاه کنی
اولش من چی فکرمی کردم ...

تا جایی پیش رفتم که دیدم داره با خدا قدم میزنه

عمق قضایا رو دیدن مهم نه ظاهرش
درسته که اون شخص شاید بیشتر برای شفاگرفتن اونجا اومده بود منتهی  با یه خشوع و خضوع  خاصی حضور داشت که خودشو رو متوجه خدا کرده بود .

قلبش متوجه خدا بود شاید گوشه نگاهی هم دنبال آقاش بود

منظور از همه این صحبتها توجه قلوب به خدا ست

حواسمون باشه خدا یادمون نره ....

خدا که ما رو فراموش نمیکنه این ما هستیم که خدا رو فراموش میکنیم  ...

ببینیم  دنبال چی میگردیم ؟


یک مثال بزنم و جریان یک بحث رو باز کنیم 

 مثلا در دعا کردن  به عمق دعا رفتن مهم نه به ظاهر دعا نگاه کردن و توجه به آن...
در نماز خواندن به عمق نماز رفتن مهم نه ظاهر نماز به خود  گرفتن و به ظاهرش توجه کردن ....

 یه مثال دیگه بزنم
یه درخت چه طور رشد میکنه و سبز میشه از طریق ریشه هاش  آب جذب میکنه
درسته و لی قبلش این نوک ریشه هست که دنبال آب میگرده یعنی او نوک ریشه هستش که اول از همه جونه میزنه میره سراغ آب
تا به اینکه همینطور مسیرش رو ادامه میده
تا به آب بیشتری برسه درسته تنه ریشه هم کار جذب آب میکنه ولی کار اصلی رو اون نوک ریشه انجام داده و میده .....


جریان ماهم مثل همین گیاه هدف اصلی رسیدن به خداست  یعنی از همون اول خدا خواست و در ما گذاشت که در پی اش باشیم
رفیق ریشه زدیم و جذب هم میکنیم چه بهتر که دنبال اصل کاری بگردیم همینطوراین ریشه هامون رو  رشد بدیم  برسونیم به عمق 

 در  عمق چه خبره ....!!!

*********************


انشاالله اگه عمری باقی ماند  این بحث رو ادامه میدهیم 

درضمن  از همه دوستان وبلاگ نویس ، اساتید و علمایی که بنده اردات خاصی نسبت بهشون دارم اونایی که از دیار نور و ازاین کره خاکی  به این وبلاگ سر میزنن تقاضا دارم  حتما با نکته نظرات خودشون ما رو راهنمایی کنند.

 

برای شادی روح پاک شهدا صلوات

التماس دعا برای فرج آقا

اللهم عجل لولیک الفرج 

خاک قدمهای یوسف زهرا (سلام ا... علیه)

گمانم  دیگه  وقتش شده ..............

این جمعه ای که گذشت زیارت جامعه کبیره هیئت چه کرد با دلها اصلا انگاری خود شهدا هم حضور داشتن این جریان وصیت نامه ها رو یکی دوتا از بچه ها فقط میدونستن در تعجبم به دل سید چه طوری کانال
زده  بود .........

این جمعه هم مثل جمعه های دیگه سید داشت زیارت جامعه کبیره میخوند ولی

وسط جامعه یه چیزی گفت که دل همه رو سوزوند آتیش زد به دل همه

گفت: خدا بیامرزه شهید حسنی رو همین بچه کرج بود من با اون مأ نوس بودم اون با یک چشم مصنوعی ، فک مصنوعی یه آدم عجیبی بود  نه با کسی کاری داشت نه از کسی دلخوری داشت سید میگفت اینها جامعه(جامعه کبیره) رو معنی کردند.

سید  آرام آرام   شروع کرد با یه روضه خاصی به خواندن :

یه پلاستیک مشمایی داشت که داخلش خاک بود هر چی بهش میگفتیم این چیه نمی گفت فقط بعد شهادتش وصیت کرده بود اینو بزارید زیر سرم و روی قبرم تا اینکه چند سال پیش شهید شد.

 و وصیت نامه اش :

 گفته بود من توی سنگر بودم که یه خمپاره شصت دقیقا" خورد تو سنگر تمام بدنم ترکش خورده بود و کسی هم نبود کمکم کنه رفیقام هم همشون شهید شده بودند میگه دیدم دارم جون میدم نه مادر کنارمه نه پدر کنارم نه کسی کنارمه به دلم نگاه کردم دیدم یه آقایی رو دیدم که با عالم برابری نمی کنه که از پدرم عزیز تره از مادرم عزیز تره یکدفعه با همه ی وجودم صدا زدم یا صاحب الزمان یا حجت بن الحسن ، میگه سنگر تاریک او گرد و غبار همه جا روگرفته منم چشمم نمی بینه با یه چشمم دارم میبینم و خون همه بدنم رو گرفته ؛ صدا زدم یا صاحب الزمان لحظاتی گذشت دیدم یه آقایی اومد سنگرم روشن شد بوی عطر عجیبی سنگر رو گرفت فهمیدم که حجت بن الحسنه میگه اومد سر منو به زانو گرفت یه نگاه به من کرد سلام دادم میگه کنارم نشست آقام رو دیدم به من گفت تو زنده می مونی تو چند سال دیگه شهید میشی حرف زدیم با آقا حجت بن الحسن , میگه آقام وقتی که رفت،
 از خدا کمک خواستم با همه ی وجودم خاکهای زیر نعلین آقا رو جمع کردم این خاکا ها رو توی پلاستیک ریختم وصیتم اینه که این خاک هارو زیر سرم بزارید آخه میخوام خاک پای آقام توی قبرم باشه .................

برای شادی روح پاک شهدا صلوات

آقاجان یعنی دم جون دادن  بالای سر ما  هم میایی ؟ ..............

برای شادی روح پاک شهدا صلوات 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

 اللهم عجل الولیک الفرج  

{ التماس دعا برای فرج آقا }